مانی و مهد .....
سلام مانی جونم
یکسال که تو به مهد کوک می ری ............
انگار همین دیروز بود هنوز یادمه چه استرسی واسه گذاشتنت تو مهد کودک داشتم .... یادم نمی ره وقتی تو رو روز اول واسه 2 ساعت گذاشتم مهد و برگشتم خونه مثل ابر بهار گریه کردم اینقدر بغض گلومو فشار می داد که نمی تونستم آروم بشم ....
خیلی روز سختی بود الان که یکسال از اون روز می گذره خوشحالم که تو مهد خوب با مربیت اخت شدی تازه گاهی اوقات که می یام دنبالت از بغل مریم جون نمی یایی بغل من ..... خوب دیگه از دوست داشتن زیادی دیگه .....
بعضی موقع ها همکارا می گن حسودیت نمی شه مریم جون رو اینقدر دوست داره از جون دل جواب می دم نه خوشحالم که بچم بغل مریم جون احساس امنیت می کنه و اونجا خوشحال و شادِ ........
مریم جون ممنون به خاطر تمام زحمتات همینطور میتراجون و خانم یگانه عزیز ، مهری جون آرزو جون و بفیه همکارای مهربون مهد کودک نیایش 120 سال زنده باشید .... و همیشه لباتون خندون باشه و به همه آرزوهاتون برسید ..... انشاء ا....
من و مانی دوستتون داریم دست همتون درد نکنه ............................ یه بوس شکلاتی واسه مربیهای خوب مهد کودک نیایش ......
مانی جونم عزیزم من وبابایی خیلی دوست داریم از اینکه صبح ها مجبورم بزارمت مهد معذرت می خوام ..... مجبورم امیدوارم وقتی بزرگ شدی درکم کنی عزیزم .....
دلم می خواد همیشه کنارم باشی عزیزم اما گاهی نمی شه دیگه ....... قربونت برم شاد باشی .... و تو مهد کودک بهت خوش بگذره به خاطر یه سال صبوری و مهربونی و آروم بودنت می بوسمت و دوست دارم بازم با مامانی همکاری کن قربونت برم .....
- مانی جونم دوست دارم عزیزم .......................
- همیشه شاد باش و بخند .....