آش دندون سری مانی جون ...
سلام ....
می دونم یه هفته هست هیچی ننوشتم .... اصلاً فرصت نداشتم ...... مانی جونم قربونت برم این دندون در آوردنت خودش حکایتی داره ..... مامانی خیلی خوشحاله که مرواریدات دونه دونه در می یاد اما از درد کشیدنت خیلی ناراحته عزیزم .... مروارید دوم هم در اومد .... به سلامتی .....
توی این هفته آش دندون سری مانی جون رو پختیم جای همه خالی ........
اینم سفره آش دندون سری مانی جون ......
این لباس خوشگلو خاله مریم واسه دندون سری مانی جون آورد
خاله مهتاب و عمو حسین هم یه تاب خوشگل واسه مانی جونم آوردن ....
دستشون درد نکنه .....
این کلاه خوشگلم زندایی اعظم واسه مانی جونم بافته .....
اینم دایی مهدی که بلاخره برگشت ایران و تو رو تو بغلش گرفت .....
اینم نقاشی هایی که تو شب دندون سری همه کشیدن ...
موضوشم رنگ کردن لباس این خون آشامه بود .....
از حالا دارم تو رو نترس بار می یارم ....
خیلی خیلی خوش گذشت ....
شاد باشی و سلامت عزیزم ....