ماني جون سلام .....
ماني جون سلام ....
امروز حالم خيلي خوبه با اين كه ديروز از صبح توي اداره بودم و تا ساعت ۷ شب كار مي كردم و بعدش هم رفتم شام درست كنم تا خاله منا بياد پيشم و بعد هم مامان بزرگت و بابابزرگت ، خاله مهري ، عمو شاهرخ و دايي بهروزت و زندايي اعظمت و كوچولوي ناز و نازنينشون سارا اومدن و پذيرايي و اين حرفا و بعد هم كلي لباس بود كه بايد لكه گيري مي شد و توي ماشين مي انداختم و همه اينها تا ساعت ۱۱:۳۰ طول كشيد و بعدش هم كم خوابي اما امروز صبح يه روحيه خاصي داشتم چون بابا جونت هم دو روزه شيفت بود و من و اون همديگر رو نديديم صبح زنگ زد و حالمو پرسيد حس خوبي بهم داد منم كلي دلم واسش تنگ شده .... و تا ساعت ۲:۳۰ كه از اداره برم خونه و بياد دنبالم همديگر رو ببينيم ..... منتظرم .....
امروز حتماً روز خوبيه ............. چون امروز صبح اصلاً حالت تهوع نداشتم و ديشب هم حالم خوب بود ......
دوست دارم عزيزم .........................
خيلي خيلي ............................