اصلاً تکون نخوردی ....
مانی جونم سلام دیشب تا صبح به خاطر تو نخوابیدم هی رفتم شیرینی خوردم شاید تکون بخوری اما نخوردی ..... صبح که خواستم بیام اداره می خواستم برم سونوگرافی ببینم خوبی یا نه ...... بابایی گفت تاظهر برو اگه تکون نخورد با هم می ریم پیش دکتر ..... اما حالا داری اینقدر ورجه ورجه می کنی که پدرم در اومده ...... عزیزم به این نتیجه رسیدم که تو با صدای کیبورد تکون می خوری و به ورجه ورجه می افتی ..... نمی دونم چرا اینقدر الان سر معدم داره می سوزه شاید گشنمه باید یه چیزی بخورم ...... احتمالاً گرسنه ت شده عزیزم ..... دوست دارم فدات شم اینقدر مامانی رو حرص نده ....... ...
نویسنده :
مامان ملیحه و بابا ناصر
13:10