زمستون و دریا ....
سلام امروز با مانی جونم و بابایی رفتیم دریا......
جای همه خالی ...... اما هوا یه خورده سرد بود و سوز داشت ..... اما خوش گذشت ....
البته باید بگم یهوی شد ..... مانی جون صبح اول صبح چون مهد تشریف نبردن کله سحر بلند شدن به بازی امروز چند تا کامیون اورد و صدف های که بابا ناصر قبلاً واسش جمع کرده بود رو آورد و شروع کرد و ماجرا از این جا آغاز شد بابایی که از شیفت اومد بازی مانی رو دید هوس دریا و ....... دیگه بقیه اش به روایت تصویر ببینید .....
بازم می گم جای همتون خالی خوش گذشت ........
و این شروع بازی مانی با صدف ها و شروع یه روز خوب ....
مانی جونم کنار دریا ......
این هم ژست بابا ناصر و مانی ......... خیلی باحال بود .....
و اینم بازی با شن و صدف ....
عاشقتونم .........
و البته الان ساعت نزدیک 8 شبه و بازی مانی جون با صدف و کامیون ها ادامه داره ......!