تجربه ای جدید .....
سلام گلم
مانی قشنگم یه تجربه جدید رو داره پشت سر می ذاره .......
مهد مانی یه هفته رو تعطیلات تابستونی اعلام کرد هم خوشحال شدم هم خیلی ناراحت خوشحال به خاطر اینکه بالاخره مربی های مهربون مانی جون استراحت می کنن و خوش می گذرونن یه هفته رو بدون دقدقه .... ناراحت به خاطر اینکه مجبور شدم مانی جونم رو ببرم بذارم پیش مادرجون ......
صبح ها باید زودتر از خواب بیدار شیم و مانی رو ببرم اونجا چون خونه مادرجون از خونه ما دورتره و دوم اینکه همش دلشوره دارم مانی جونم اذیت نشه البته مامان خودم هم همینطور ...... امروز روز دومی که مانی اونجاست و من به مامان جونم زحمت دادم مرسی مامان جون دستتو می بوسم خسته نباشید .... می دونم مانی اذیتت می کنه اما مرسی که به من می گی بچه خوبیه و اذیتت نمی کنه .......
البته واسه مانی خوب شد چون کیمیا جون یا به قول مانی نینیا اونجاست و مانی حسابی باهاش بازی می کننه تازه بابابزرگ هم هست که مانی رو سرگرم کنه خلاصه این روزها واسه مامانی فقط سخت می گذره خدایا خودت حافظ همه باش ...... مشکل بعدی من اینه که نمی تونم زودتر مرخصی بگیرم چون واسه هفته بعد باید بریم شیراز و مجبورم مرخصی بگیرم و شیر تو شیری شده این روزا که نگو همش استرس دارم ..... مامان جونم مرسی واسم دعا کن .....
امیدوارم مربی های مهد مانی هر جا که هستن بهشون خوش بگذره ......
مانی جونم قربونت برم دلم واست خیلی خیلی تنگ شده مواظب خودت باش عزیزم ......
دوست دارم مانی مامان عسل مامان شیرین زیون مامان عشق مامان ......... شاد باشید عزیزانم ....