مانی و برف .....................
سلام ....
اولین برف بعد از چند سال بارید .......
دیشب و امروز اولین برف بارید بعد از چند سال مانی جونم این بار دوم که برف می بینه البته این بار برف بارید و مانی جونم بارید برف رو دید ..... حدود ٥سانت برف روی ماشین ها نشست ..... خیلی باحال بود چون بارون می باره برف زیاد نمی نشست اما اینبار اومدو نشست ................ خیلی خوش گذشت .....
مانی جون رو صبح بردم مهد تودک ....... مربی های مهد مانی جونم خیلی با حالن سر صبح که رفتن مهد دیدن برف می یاد خیلی فوری و با سلیقه از اون یه ذره برف یه آدم برفی بزرگ درست کردن تا بچه ها بیان و باهاش بازی کنن و عکس بگیرن ........
آفرین به این مربی های با سلیقه در مهد تودک نیایش .......
این دو روز یه اتفاقاتی افتاد که نگو و نپرس خیلی حالم گرفته بود و همش ناراحت بودم هم حالم بد بود هم از اون اتفاق ها ناراحت ..... اما امروز صبح که برف رو دیدم و رفتم مهد مانی ازشون عکس گرفتم .... کلی روحیه اومدم ......
یکی از موردها ...... مانی جونم مریض شده بود و من مانی رفتیم دکتر تا 9 شب نوبتمون شد و بعد از مطب وقتی اومدیم خونه مامان بی حواس کلید رو رو در بالا جا گذاشته بود و پشت در موندیم .... و خوردن زمین با مانی جون همون شب و البته مانی جونم چیزیش نشد ولی من پاهام و دستم زخم شد .... خدا رحم کرد .....
یکی دیگه دیروز که رفتم دنبال مانی تو بارون .... مانی رو با سویچ تو ماشین گذاشتم و حدود نیم ساعت طول کشید تا در ماشین رو باز کردیم مانی جونم توی ماشین و من بیرون با چشم های پر از اشک .....
خدایا شکرت که خوبیم و سالم ..... خدایا خودت حفظ کن مانی جونم رو .....
مانی متعجب و آدم برفی .....
مانی در حال خوش و بش با آدم برفی .....
مانی در حال خوردن برف .......
اینم مانی جونم ....... تو روروک .....
اینم مانی جون مشغول بازی بعد از اومد از مهد تودک .....