مانی و تعطیلات عید فطر
سلام به همه ....
عید همه مبارک ..... نماز و روزه هاتون قبول .....
دوستان می دونم دیر به دیر پست می ذارم .... واقعا فرصت نمی کنم .... وقت واقعا تا می جنبم زمان رفته .....
مانی جونم تو این ماه هم جاهای خوب و روزهای خوبی رو پشت سر گذاشت ....
تعطیلات عید فطر .... روز عید فطر و روز قبلش بابایی طبق معمول شیفت بود و فرداش رفتیم شهمیرزاد جای همه خالی .... شنبه و یکشنبه هم مامانی تهران ماموریت داشت .... بابایی و مانی هم اومدن .... نمی دونم بهشون خوش گذشت یا نه ولی من که خیلی خسته شدم .....
از اینکه مانی جونم همرام بود آرامش داشتم ... خدایا شکرت .... هیچ وقت منو از پسرم جدا نکن .... خدایا شکر ....
و اینک مانی به روایت تصویر .....
مانی در حال کشیدن نقاشی ... پیکاسوی من ...
عاشق کار با آبرنگ مانی جونم ...
سوفیا و کیمیا و مانی جونم بعد از کلاس نقاشی اومدن پارک ....
محفل هنرمندان ... مانی هم با مامانش رفت و نقاشی کشید ...
اینم اثر مامانی واسه محفل هنرمندان تو شب های ماه رمضون ... ( البته کامل نیست )
بابایی و مانی تو راه شهمیرزاد ...
مانی تو میدون معروف شهمیرزاد ... انقدر سرد بود که نگو ....
من و مانی کنار سرچشمه کوچیکه ...
یه دیوار هست کنار سرچشمه کوچیکه ... مانی هم داره یادگاری می نویسه ...
مانی و بابایی سرچشمه شهمیرزاد ...
مانی کنار خونه مادرجونم تو شهمیرزاد ( خدا رحمتش کنه )
مانی و بابایی عاشقتونم ...
مانی و ماهان جونم قربونتون برم مانی بالاخره رفت خونه دایی ... خیلی خوش گذشت
مانی و ماهان فدای هر دوتاتون...
مانی جونم تو حوزه هنری ... با مامانی اومد ماموریت ...
خدایا شکرت واسه این ماموریت فکرم خیلی مشغول بود بابایی مرسی تحمل کردی و با من و مانی اومدی ...
مانی جونم تو هتل ....
قربون نگات بشم .... خیلی اذیت شدی عزیزم .... می بوسمت ...
پسر گلم خودشو با فیلم سرگرم می کرد .... قربونت برم عزیزم ...
مانی دیروز با خاله اینا رفت دریا جای همه خالی ... البته جای بابایی هم خالی چون شیفت بود من و مانی رفتیم ....
مانی و ساقی با هم کنار دریا .... اون خانم پشت سری هم مامان خودمه ... ها ها ها ...