مانی جونم و از شیر گرفتنش ....
مانی قشنگم ....
مانی جونم قربونت برم الهی مامانی هیچکی منو درک نمی کنه و نمی دونه چه لحظه های سختی رو دارم می گذرونم عزیزم ......
از اینکه خودت دیگه شیر مامانی رو نمی خوری ممنونم ...... می بوسمت عزیزم ..... مامانی تو تمام این لحظه ها تو فکرتم حتی یه لحظه هم نمی تونم از ذهنم بیرونت کنم ....
مامانی این روزا خیلی خسته اس ....... تو که می دونی من چی می گم ....... خیلی دلم گرفته .....
خیلی دائم اشکام سرازیز می شن دست خودم نیست دوست داشتم واسه همیشه تو بغلم بودی و از من جدا نمی شدی ....
قربونت برم همه می گن مانی چقدر فهمیده اس که خودش دیگه شیر نمی خوره الان دو روزه که اصلاً شیر مامانی رو نمی خوری و می گی بدِ اخ اِ الهی مامانی قربونت بشه عزیزم ....
مامان جونم نمی دونم واست چی بنویسم تا بگم چقدر بهت وابسته ام ..... تو تمام دنیای منی البته بابایی هم هست اما گاهی بابایی اذیت می کنه دیگه مثلاً دیروز با تو گرفت خوابید و من کلی کار رو سرم ریخته بود و تنهایی انجام دادم .....
تو که می دونی چرا بخاطر اینکه یه چیزایی نارحتش کرده بود ..... منم اذیت شدم ........ کاش مشکلات بابایی همش بشن شکلات و تموم بشن .....
خدایا خودت حافظ پسرم باش ...... خدایا خودت مراقبه همه بچه ها باش ....... خدایا به منم نیرو بده تا این لحظه های سخت رو پشت سر بذارم و تنهام نذار خداجون .....
مانی قشنگم ، عسلم ، جونم دوست دارم مرسی عزیزم که با این همه بی قراری ولی مامانی رو درک می کنی و نمی ذاری من ناراحت شم ......
دوست دارم یه دنیا ...... دست مامان و بابامو و مامان بابای ناصرم می بوسم که اینقدر سختی واسه بزرگ کردن مامان و بابای مانی کشیدن .....
دوستتون دارم ..... بای اشکم در اومد دوباره ....