آغاز سال 93 و عید ......
آغاز سال 93 و عید ...... سلام به همه ......
عیدتون مبارک سال خوبی رو برای همه تون آرزو می کنم .....
عید همه مبارک اینم سفره هفت سین امسال خونه ما ...... شاد باشید ....
اینم هفت سین مانی جون که مربی های مهد زحمتشو کشیدن و درست کردن
مانی جونم کنار هفت سین .... امسال اولین سالی بود که بابا ناصر خونه بود و با هم عید و جشن گرفتیم ...... خدایا شکرت 
مانی و عمو حسین ..... کنار سفره ای خونه خاله مهتاب ....
مانی کنار هفت سین خاله مریم ...
پویا جون ...... عزیز دل خاله ...
سوفیا و کیمیا در کنار هم .... عیدتون مبارک ..... خاله های خوشگلم ....
مانی کنار سفره هفت سین خاله مهری ...... 
کیمیا و مانی ...... کیمی اومده خونمون عید دیدنی ..... 
عشق مامان .... 
قربون نگات بشم مامان جون .... 
و این هم تخم مرغ های که مانی جون با کمک مربی های مهد رنگ کرد .... دستتون درد نکنه .... 
چون بابایی اول و دوم و سوم شیفت بود من و مانی با دوچرخه اش رفتیم دیدن بابایی ....
مانی جونم تو پارک (بابایی ماموریت خورد ما هم رفتیم تو پارک بازی )
قربونت برم مانی جونم .....
شیرجه تو استخر توپ .......
مانی جونم تو ماشین و آغاز سفر به شیراز 4 فروردین .....
جاده فیروزکوه .... گدوک ..
و اینم یه عکس سه نفره ....
خدایا شکرت .... 
من و مانی ..... 
شب تو هتل نقش جهان اصفهان خوابیدیم ... اینقدر سرد بود و دیر جا پیدا کردیم که خسته شدیم .... 
مانی و نمایشگاه بهاره آباده .....
از این پسره خیلی خوشم اومد ...... خیلی با شخصینه مگه نه .... 
مانی و بابایی وووو.......
مانی جونم تو پارک شهر آباده .... 
فربون تیپت بشم ..... 
مانی جونم تو تخت جمشید تو مسابقه نقاشی شرکت کردش ووووو
و این بادکنک سبز هم جایزه مانی جونمه .....
مانی سوار بر چرخ . فلک تو تخت جمشید ....
و این هم پسر سوار کار من .... 
شتر قد بلند بود .... فقط کنارش عکس گرفتن ....... هه هه ههه 
مانی و پسر دایی بابایی .... داوود عزیز 
گربه های خونه خاله مهوش ناصر و مانی که بهشون شیرینی و تخمه و نون داد ..... وای چقدر خندیدیم .... 
و این هم محدثه جون دختر دایی بابا ناصر .... 
مانی سوار بر مینی بوس بابا بزرگ ...
بابایی و مانی و مامان بزرگ بابا ناصر که من خیلی دوسش دارم ....
بابا بزرگ مهربون مانی جونم بابابزرگ دوست داریم ... 
مانی و هندونه ..... خیلی با داوود دوست بود مانی جونم مرسی خوش گذشت .... 
یه روز هم با فامیل های بابا ناصر رفتیم سد درود زن ..... 
بابایی رفته تو آب تا ماهی بگیره ..... کلی بهش خندیدیم ...
. و در نهایت برگشتیم خونه و جای همه خالی ...... دست همه درد نکنه شاد باشید ..
شاد باشین همیشه 
جاي ما خالي