سفری دیگر به شیراز ...
سلام ....
مانی جونم یه بار دیگه برای دیدن بابابزرگ و مامان بزرگ و اقوام ..... رفت به شیراز .... اونجا مامان بزرگ بابایی و خاله های بابایی رو دید و حسابی بهش خوش گذشت .....
بابا ناصر هم تونست فامیلا رو ببینه .... مانی اینبار با عمو علی و عمه لیلا و مریم کلی بازی کرد و حسابی کلافشون کرد .... دستشون درد نکنه حسابی مانی رو تحویل رفتن ..... از همین جا به خاطر اینکه نمی تونیم به همه فامیلای بابایی سر بزنیم عذر می خوایم و آرزو می کنیم همه شاد و تندرست باشن و دلمون همیشه با اونهاست ....
توی دو هفته گذشته مسافرتها و کارای مانی رو به روایت تصویر می ذارم تا بمونه یادگاری واسه بزرگیاش ....
مانی جونم تو ماشین آماده برای یه مسافرت طولانی و با حال ....
مانی جونم کنار شتر تو تخت جمشید ...
مانی متعجب در کنار تخت جمشید .....
مانی و بابایی تو ولایتشون مرودشت .... درحال باغبانی ....
مانی جونم وقتی تو فکره یه خراب کاریه ...
مانی جونم از پله های خوه مامان بزرگ بالا می ره ....
مانی جونم توی یه میدون تو شهر آباده .....
مانی جونم سوار بر اسب ...
مانی جونم اینقدر که شیطونی می کنه گذاشتمش تو سبد ...
مانی رو باید به زور بنشونی اصلاً نمی شینه ....
مانی در حال بازی توی اتاقش .... قربونش بره مامان
مانی جونم تو پارک دوستای تازه پیدا می کنه ....
مانی جونم اینقدر که عجله داره واسه راه رفتن می ذاریمش تو روروک و می بریمش پارک تا آزاد باشه ....
فداش بشم پسر گلمو
من و بابایی خیلی خیلی دوست داریم ببخشید دیر به دیر وبلاگتو بروز می کنیم سر مامان و بابا خیلی شلوغه .....فدات شم شاد و سلامت باشی ....